بلاگ

دیگر هیچ چیز خوشحالم نمیکند!

يا اين سوال در ذهن شما هم آمده است كه چرا انگيزه ما در كودكي بيشتر بوده ولي سن ما بالاتر كه مي رود انگيزه ما كمتر مي شود؟

سوال اصلی اکثر آدم‌ها این است که چرا هیچ چیز مرا خوشحال نمی‌کند؟

دوره‌ی آموزشی چرا هیچ چیز مرا خوشحال نمی‌کند میتونه خیلی بهت کمه تا بتونی از زندگیت رضایت بیشتری داشته باشی و خوشحال تر زندگی کنی.

در كودكي ما انگيزه دروني بسيار بالايي داريم و اين انگيزه مثل چشمه از درون ما مي جوشد.انگيزه براي يادگيري ، جنب و جوش ،زندگي كردن و خوشحالي بيشتري را تجربه مي كنيم و اگر از آن كودك بپرسيم به عنوان مثال چرا انگيزه براي يادگيري داريد؟ احتمالا اگر زبان داشته باشد به ما مي گويد كه لذت ميده…

اما هر چقدر كه بزرگتر مي شويم انگيزه دروني خودمان را از دست مي دهيم و متقابلا براي خوشحالي به دنبال انگيزه هاي بيروني مي گرديم.اما چه مواردي باعث مي شود كه انگيزه ما حفظ شود و انگيزه بيشتري براي انجام دادن كارهاي جديد داشته باشيم؟

انگيزه چيزي نسيت كه بشينيم تا بيايد و بعد كاري انجام بدهيم .فكر مي كنيد كسي كه از يك كتاب چهل صفحه را خوانده ، انگيزه بيشتري دارد براي ادامه دادن يا كسي كه فقط ده صفحه خوانده ؟ مسلما كسي كه چهل صفحه خوانده . پس ما بايد اقدامي انجام بدهيم بعد انگيزه بيشتري براي ادامه خواهيم داشت.

چطور انگيزه درونی را تقويت كنيم؟

براي بالا نگه داشتن و تقويت انگيزه اين سه گام را بايد ايجاد كنيم .

اولين گام شفافيت

دومين گام شايستگي

و سومين گام مراقبت است .

در اين مقاله براي ايجاد انگيزه سراغ شفافيت مي رويم كه شفايفت چه كمكي به ايجاد انگيزه مي كند .

شفافيت موضوع اصلي اين مقاله است .شفافيت همان ارزش‌هاي فردي ما است .

 

ارزش‌های فردي چيست ؟

استيفان هيز مي گه فرض كنيد كه يك اتوبوس داريد و اين اتوبوس زندگي شماست و شما هم راننده زندگيتان هستيد. احساسات، افكار، اتفاق هايي كه در زندگي شما افتاده و آدمها ، مسافران شما هستند . حالا در مسير زندگي مي خواهيد به سمت شرق برويد بعضي از مسافران با شما همراه هستند اما برخي ديگر غرمي زنند و نارضايتي مي كنند .

يكي از مسافران كه همان افكار شماست مي گويد نه سمت شرق نرويم ، هوا گرم و آزار دهنده است ، به شرايط سخت بر مي خوريم من ناراضي هستم .احساس شما با شما همراهي مي كند . بعضي از مردم هم احتمالا بگويد عقلش را از دست داده ، شرق به سمت كوير مي رود…

 

وبینار آموزشی چرا هیچ چیز مرا خوشحال نمی کند؟

اين وسط شما مي مانيد كه كدام مسير را ادامه دهيد ؟ فرض كنيد شرق همان اهدافي مانند ازدواج كردن در زندگي شماست يا براي ادامه تحصيل مسير زندگي را قرار است تغيير دهيد .در اين مدل تصميمات چه چيزي مي تواند به شما كمك كند تا بتوانيد تصميمات خوبي بگيريد و انگيزه كافي براي ادامه دادن داشته باشيد ؟

اكثر آدمها اتوبوس زندگي را به سمتي مي برند كه دلشان نمي خواهد . به حرف احساس كه مسافر اول است گوش مي دهد . بنا بر گفته احساسش مسير زندگيش را به سمت شرق مي برند حال احساس خوب است اما حال خود راننده خوب نيست ، احساس به لذتش رسيده ، اما تو هنوز قصد ازدواج نداشتي و فقط پيرو احساس مسير زندگي را تغيير دادي !

زماني ما احساس شادي دروني خواهيم كرد كه اتوبوس زندگي را به سمتي ببريم كه دل خودمان مي خواهد ، نه احساس ، نه افكار ، نه اتفاقات و نه آدمها ،در واقع مثل برگي در باد نباشيم و مسيري كه به ما معنا مي دهد و حال دل ما را خوب مي كند انتخاب كنيم .

تا به حال شده بخواهيد به دوستي كمك كنيد افكار( مسافر ) شما مي گويد براي چي مي خواي كمك كني ، خودت مهمتري ، الان پول تو جيبت كم هستش خودت بيشتر احتياج داري …

اتفاقات ( مسافر ): مگر يادت نيست به دوستت كمك كردي آخرش به تو نارو زد ، اينم مثل اون ميشه …

اما ارزش‌ها در چنين شرايطي به ما كمك مي كنند كه مسير درستي كه حال خوب را به ما میدهد را انتخاب كنيم.

ارزشها مي گويند من كاري ندارم دنيا داره چي كار مي كنه ، من مي خواهم چه رفتاري داشته باشم.

پس كاري ندارم دنيا چه رفتاري داره ، من مي خواهم چگونه انساني باشم…

اصلا ارزش‌ها چی هستند!

ارزشها همان تمايلات قلبي ما هستند كه مي خواهيم چطور انساني باشم و در هر شرايطي چه ايده ال و چه نابسامان ، مي خواهيم چه رفتاري با آدمها و دنيا از خود نشان دهيم. ارزش‌ها اصولي هستند كه ما آزادانه آنها را انتخاب مي كنيم نه بر اساس فشار جامعه يا خانواده و اين ارزشها در زندگي هستند كه ما را هدايت مي كنند.

دوره‌ی آموزشی چرا هیچ چیز مرا خوشحال نمی‌کند میتونه خیلی بهت کمه تا بتونی از زندگیت رضایت بیشتری داشته باشی و خوشحال تر زندگی کنی.

مزاياي شناخت ارزش‌ها

ارزش‌ها در زندگی ما مثل قطب نما عمل می كنند

فرض كنيد يكي از ارزشهاي شما صداقت است و اين را آزادانه انتخاب كرده ايد ،حال فرض كنيد كه هدفي تعيين كرده ايد تا به درآمد بيشتري برسم .شرايط قرارداد كاري جديد برايتان پيش مي آيد و مجبور مي شويد دروغ بگوييد تا آن قرارداد را از دست ندهيد.

اينجا ارزش صداقت قطب نماي شما مي شود آن قراداد را شايد از دست بدهيد اما حال دلتان خوب است و احساس سرزندگي مي كنيد .پس مي توان به هدفي نرسيد اما خوشحالي را تجربه كرد و بالعكس مي توان به هدفي رسيد اما حال دلمان خوب نباشد.

فردي هدفش رسيدن به پست مديريتي در سازمانش است ، حاضر است خلاف ارزشهايش رفتار كند و به هر كار ناشايستي دست بزند تا به هدفش برسد. چه اتفاقي بعد از رسيدن به اين پست براي او خواهد افتاد ؟ واقعا هيچي فقط به يك پست رسيده اما انسان شايسته اي نخواهد بود و احساس سرزندگي نمي كند.

اگر حال دل ما خوب نيست و احساس خوشحالي نمي كنيم دليلش اين است كه با ارزشهايمان زندگي نمي كنيم. هر جايي كه ضد ارزشهايم رفتار مي كنم حال دروني من بهم مي ريزد و انگيزه زندگي كردن در من كم مي شود. در يكي از جلسات كوچينگ خانمي سالها بود كه احساس سرزندگي نمي كرد ، بعد از صحبت كردن متوجه شديم كه مهرباني كردن يكي از ارزشهايش است اما سالها بود كه رفتار تهاجمي با ديگران داشت و دقيقا ضد ارزشهايش زندگي مي كرد .

يا شخص ديگري كه چهار تا فرزند داشت و حدود 60 سال سن او بود و مي گفت هيچ رضايتي از زندگي ندارم سه تا زا فرزندانش مدارك عالي دانشگاهي و كسب و كار عالي داشتند اما يكي از فرزندانش مدرك دانشگاهي نداشت و مكانيك بود ، سالها بود كه اين خانم با فرزند آخرش مي جنگيد كه چرا دانشگاه نرفتي و مانند برادرهايت نشدي …

بعد از گذراندن دوره ارزش هاي فردي متوجه شد كه يكي از ارزشهايش پذيرش ( خود ، ديگران ، دنيا به همان صورتي كه هستند ) بود و دقيقا ضد ارزش رفتار مي كرد و فرزندش را به همان صورتي كه هست نمي پذيرفت و سالها احساس نارضايتي مي كرد . بعد زا درك اين موضوع كاملا فرزندش را رها كرد و طبعا احساس بهتري نسبت به او داشت.

اگر به هدفم برسم بعد زندگي خواهم كرد!

اكثر آدمها تصورشان بر اين است كه به هدفي برسند بعد زندگي خواهند كرد ، بعد خوش حال تر خواهند بود اما تحقيقات روانشناسي نشان داده زماني كه به هدفي مي رسيم ( حتي بهترين هدفي كه داريم ) فقط 110 روز ما را خوشحال خواهد كرد و بعد برايمان عادي خواهد شد .احتمالا تجربه اش را داشتيد.

مثال اينكه اگر به يك مقدار مشخص پول برسم ، اگر به ماشين فلان برسم ، اگر ازدواج كنم ، اگر بچه دار بشوم و اگر مدرك دكترا بگيرم بعدش زندگي خواهم كرد. آيا شما هم به دنبال هدفي هستيد كه به آن برسيد بعد زندگي كنيد!

پس اهداف نمي تواند به تنهايي ما را خوشحال كند مگر اينكه همراه با ارزشهاي فردي من باشد. در واقع اهداف بايد پيرو ارزشها باشند و گرنه ما به انساني تبديل مي شويم كه فقط به هدفي رسيده . مثلا دكتري كه فقط مدرك دكترا گرفته و زمانيكه به مطب او مراجعه مي كنيم مي بينيم علاقه زيادي به كارش ندارد و در همين شرايط كرونا بسياري از دكترها مطبشان را بستند ، بعضي ها رفتند به ويلاهايشان ، بيمارستان را ترك كردند چرا ؟

چون هدفشان زير مجموعه ارزشهاي فردي شان نبود بلكه فقط مي خواستند به هدفشان ( دكتر شدن )برسند تا احساس خوشبختي و رضايت كنند اما اين چنين نخواهد بود…

اما دكتري كه حاضر مي شود در اين شرايط خدمات برساند ، دليلش زندگي با ارزشهايش است ارزشهايي مانند: خدمت ، عشق ، دوست داشتن ،مهرباني ، مسئوليت پذيري در او وجود دارد و با آنها زندگي ميكند ، حتي در شرايط بحران هم ناراضي نيست و احساس سرزندگي مي كند.

هدف يعني چه چيزي مي خواهم داشته باشم ؟

ارزش يعني چه كسي مي خواهم باشم ؟

پس اشتباه رايجي بين مردم وجود دارد كه اگر به اهدافم برسم بعد زندگي خواهم كرد !

اگر پولدار شوم ، اگر خانه 150 متري داشته باشم خوشحال خواهم شد اما واقعا بعد از رسيدن به اين خانه خوشحالي ما پايدارخواهد ماند. تجربه هاي خودتان را بررسي كنيد

اگر ازدواج كنم و مي بينيم بسياري از آدمها كه شرايط ازدواج برايشان مهيا نيست و واقعا احساس خوشحالي نمي كنند. تصور كنيد اگر دختري ازدواج نكند تا آخر عمر اگر ارزشهايش را نشناسد احساس خوبي نخواهد داشت و زندگي برايش سراسر نارضايتي است.

اگر بچه دار بشويم خوشحال تر خواهم شد و بعد مادر و پدر را مي بينيم كه دائما غر مي زنند و شكايت مي كنند كه چرا بچه دار شديم

اگر اين مدرك دانشگاهي را بگيرم بعد زندگي خواهم كرد .

اگر بيني خودم را عمل كنم ، گونه بكارم زندگي خواهم كرد و مي بينيم در هيچ مراسم خانوادگي شركت نمي كند و كلي فرصت هاي لذت بخش را از دست ميدهد كه روزي برسد تا او زندگي شيرين و خوشحالي را تجربه كند. چون احساس ارزشمندي دروني نمي كند .

بسيار خطرناك است وقتي بدون شناخت ارزشهايم هدف گذاري كنيم.

ويكتور فرانكل بنيانگذار روانشناسي معنا گرا مي گويد : كوره هاي آدم سوزي را بهترين مهندس ها طراحي كرده بودند اما از انسايت هيچ بويي نبرده بودند .اينها همان كساني بودند كه روزي مي خواستند بهترين معماران و مهندسان باشند اما چون شناختي از ارزشهاي فردي نداشتند علم شان را صرف كشتن آدمها كردند . پس سوالم از شما اين است :

مي خواهي چگونه انساني باشی؟

براي شناخت ارزشهاي فردي خود مي توانيد محصول چرا هيچ چيز مرا خوشحال نمي كند را تهيه كنيد.

به اشتراک بگذارید