حال خوب
حال خوب یک نعمت است و لزوما به این معنا نیست که همه شرایط دنیا با ما و عقاید و آرزوهایمان یکی شود تا حال ما به حال خوب تبدیل شود. اگر به این شکل می اندیشید مطمئن باشید که این مهم حاصل نمی شود.قوانینی در این دنیا حاکم است که با آنها اگر همسو شویم و آنها را بشناسیم می توانیم راههای کسب حال خوب و پایداری در آن را دریابیم حتی اگر تمام این دنیا بر خلاف ما ساز بزنند باز هم سپاسگزار خواهیم بود.
روانشناسان تحقیقی از مردم سوریه که جنگ زده بودند انجام دادند تا متوجه شوند كه آيا شرايط بيروني لزوما باعث حال بد و خوب ما ميشود.آنها متوجه شدند با وجود اینکه مردم، خانه و زندگی شان را از دست داده بودند اما اين شرایط بهم ریخته تنها توانسته بود 30 درصد بر روی آنها تاثیر گذار باشد .با اين تحقيق آگاه شدند كه بیشترین دلیل بهم ریختگی از داخل است تا بیرون و شرایط محیط.
5 راه برای اینکه حالمان را خوب کنیم؟
1-تغییر نگرش
تغییر نگرش می تواند معجزه ای در زندگی برایمان ایجاد کند.اگر در هر کاری چرایی و معناي آن کشف شود آن رفتار تبدیل به عشق مي شود و اين روند نگرش ما را به مرور زمان تغییر پمي دهد . اما یادمان باشد ما سالهاست که با رفتارهای گذشته و عادت های قبلی زندگی کرده ایم پس منتظر تغییرات یک شبه نباشید.لازم است آرام آرام دید خود را تغییر دهیم تا هر رفتاری و اعمالی که از خود داریم تبدیل به عشق شود و این عشق ما را به سمت رضایت و حال خوب هدایت می کند.
2-انتخاب طرز فکر رشد
دو نوع طرز فکر وجود دارد طرز فکر ایستا و طرز فکر رشد.اگر در حال بد هستیم و در روزمرگی زندگی می کنیم طرز فکر ایستا و ثابت به ما غلبه کرده است.رشد زمانی اتفاق می افتد که طرز فکرمان را تغییر داده و طرز فکر رشد را انتخاب كنيم.
برای توضیحات بیشتر مدل فکری رشد و ایستا به پادکست پایین مراجعه فرمایید.
4-تمرکز روی نکات مثبت
در مورد چیز دیگری به غیر از مشکلتان فکر کنید .این نوع طرز فکر باعث می شود که بتوانیم حال خوبی را تجربه کنیم. زماني كه ذهن ما فقط بر روي مسئله اي كه برايمان پيش آمده تمركز مي كند ديگر قادر نخواهد بود كه به دنبال حل آن باشد.در زمان توجه به مشكلات و مسائل ما روشني و نكات مثبتي كه در حوالي ما وجود دارد را نمي بينيم .
بنابراين هر زمان كه نگرش خود را در هر موضوعي تغيير دهيم ميتوانيم در بدترين شرايط به حال خوب دست پيدا كنيم.
رهایی از حال بد
حال بد در ما رخنه كرده است و به صورت بدیهی در آمده،به همین دلیل اکثر اوقات ما قادر به تشخیص اینکه در حال بد به سر میبریم نیستیم. اخبار و شبكه هاي منفي باعث تشويش حال بد ما مي شوند و اكثر افراد دچار اعتياد به فيلم هاي غمگين ،آهنگهاي غميگين،اخبار منفي شده اند . اگر مي بينيد اين نوع فيلم ها و اخبار به شما آرامش مي دهند بدانيد دچار اعتياد به اين نوع زندگي شده ايد كه همانند مواد مخدر شما را تسكين مي دهد اما از درون مانند هيولايي شما را مي خورد.
افكار منفي و حال بد سيستم ايمني بدن را تضعيف مي كند و راه نفوذ اكثر بيماري ها خواهد بود.برای شناخت حال بد می توانیم از خود سوالاتی بپرسیم تا آگاه شویم در چه موقعیتی هستیم.سوالتی از قبیل اینکه
- آیا از خودم رضایت دارم.؟
- در شرایط اکنون مسائل و مشكلات مرا از پاي درآورده یا به دنبال حل مسائل هستم.؟
- آیا از هر اتفاقی بهم میریزم و شروع به غر زدن می کنم.؟
- خود را در این دنیا قربانی می دانم؟
- آیا رسالت وچرایی زندگی ام را کشف کرده ام؟
- امروزم با هدف و به دنبال نقش خود در هر لحظه از زندگي ام هستم ؟
- آيا دچار روزمرگي شده ام ؟
- به افكار منفي واكنش مثبت نشان مي دهم و شروع به پيگيري آنها مي كنم ؟
- .آيا زود خسته مي شويد و احساس مي كند انرژي شما به يك باره خالي مي شود؟
سوالاتی با این مضامین و اگر مواردی را هم کشف کردید به لیست خود اضافه کنید.
چه رفتارهایی حال خوب را از بین می برد؟
احساس پوچی می تواند ما را دورباره به مسیر اشتباه بازگرداند. به رفتارهای خود دقیق نگاه کنید تا متوجه شوید چه رفتارهایی شما را بهم میریزد و دچار آشفتگی می کند.البته بعضی از رفتارهای ما همان لحظه به ما نشان نمی دهد که چه احساسی را تجربه می کنیم شاید یک رفتار با احساس کاملا خوب در آن لحظه همراه باشد اما هفته بعد یا چند روز بعد ما احساس بد و بهم ریختگی داشته باشيم.
اگر نمي دانيد چرا حال تان بد است دليلش لزوما امروز نيست.بنابراین پیشنهاد میکنم خودتان را کمی زیر ذره بین ببرید و رفتارها و سبك زندگي خود را بررسی کنید.
زمانی که کاری انجام می دهیم از خود بپرسیم که دلیل و چرایی این کار چیست تا بتوانیم به مرور زمان ذهن خود را آگاه کنیم و بعد از آن ذهن ما شروع به جستن معنای هر کاری می کند واين روند به عادت تبدیل خواهد شد.به عنوان مثال اگر زنی در خانه غذا پختن برایش تکراری شده وبه روزمرگی ختم شده است.
اگر آن شخص معنا و چرایی غذا پختن را درک کند می تواند با عشق و علاقه غذا درست كند..اگر مردی دچار روزمرگی در کار است معنای آن را باید بیابد که دلیل این کار چیست تا در شرايط سخت هم عشق و علاقه از او كاسته نشود.
حقیقت این است که اگر ما از درون قوی شویم محرکی از بیرون نمی تواند حال ما را تغییر دهد و یا این تغییر پایدار نیست و می توانیم فورا به جاده بهبودی باز گردیم.ویکتور فرانکل عصب شناس و روانپرشک بود و در اتریش زندگی می کرد ،در آنجا مشغول به درمان بیماران در تیمارستان شده بود و چون یهودی بود در جنگ جهانی دوم ، از سال 1942 تا 1945 به زندان و کار در اردوگاه اجباری نازی روانه شد و در این سالها درزندان با شرایط سخت به سر برد.
در آنجا همه چيز را از دست داد، پدر و مادر او يا در زندان و اردوگاه مردند و يا در كوره هاي آدم سوزي نازيها.نامزدش هم درجزو قربانیان آن اردوگاه بود.حتي لباسهاي آنها را هم از تن در آوردند .بنابراین دیگر چیزی برایش نمانده بود و همه چیز را از دست داده بود و ناامیدی در این مکان ها رابطه مستقیمی با مرگ پیدا خواهد کرد که شخص یا خودکشی می کند و یا رابطه اش با بیرون و محیط قطع می شود و به جنون و دیوانگی ختم می شود.
اما زمانی که همه چیز فرانکل را گرفته بودند او آگاه شد که چیزی در درونش وجود دارد که مختص به خود اوست و هیچ کسی و هیچ چیزی نمی تواند آن را بگیرد و آن نوری است که او را نجات خواهد داد.او در آن سالها آگاه شد که اگر معنای هر موضوعي درك شود هر چقدر هم كه اوضاع و احوال به هم بريزد معناي زندگي از بين نخواهد رفت و مي توان در بدترين شرايط زندگي خود را نجات داد و به حال خوب دست پيدا كرد.
بعد از بیرون آمدن از زندان فرانکل معنادرمانی یا لوگو تراپی که امروز یکی از مکاتب روانشناسی در جهان است را بنا نهاد.دوست عزیزی که در حال خواندن این مقاله هستی اگر درون ما قوی شود هیچ چیزی از بیرون نمی تواند حال درونی ما را برهم ریزد به دلیل اینکه هر شرایط بد بیرونی دارای معنایی است که معنای آن را باید جستجو کرد و باید درک کرد تا بتوانیم در هر شرایط با حال خوب زندگی کنیم.
فرانکل در معنا درمانی می گوید زندگی تحت هر شرایطی واجد معنا است حتی مصیبت بارترین آنها.