افکار مزاحم

افکار مزاحم

 

 

 

 

 

 

در طی روز هزاران افکار به سراغ ما می آیند ودر مواردی این افکار ،افکار مزاحم هستند، که نمی توانیم آن ها را دسته بندی کنیم و یا از آنها رها شویم .در چنین موقعیتی چه کاری انجام می دهید؟

به احتمال زیاد به کاری دیگر مشغول می شوید که مسیر مغزتان را تغییر دهید و به آنها فکر نکنید.این راهکار خوبی است اما آن فکر هنوز سر جای خودش است و جایی نرفته است .

بعد از مدتی دوباره باز می گردد دوباره و دوباره این اتفاق می افتد.در چنین حالی احتمالا دچار ضعف و ناتوانی در برابر مغزمان می کنیم که احساس بدی همراه با خستگی فیزیکی و روانی به همراه خواهد داشت.

 

به‌احتمال‌زیاد متوجه صدای مغزتان شده‌اید مغزتان از شما می‌خواهد دفاع کند برای همین احتمال دارد به شما اجازه خواندن این مقاله را تا انتها ندهد و بهانه‌هایی برای شما بتراشد یا حتی کارهای عقب‌افتاده ای را به یاد شما ببیندازد که این کار را رها کنید. دلیل آن این است که یکی از مکانیزمهای مغز فعال می‌شود و برای حفظ کردن ما اجازه اطلاعات جدید را نمی‌دهد زیرا تغییر برای او دردآور است و برای اینکه انرژی کمتری مصرف کند و در حالت عادی بماند به شما اجازه تغییر را نمی‌دهد.

کاراصلی مغز حفظ حالت موجود است به خاطر اینکه مغز ما بسیار کم مصرف است و می خواهد این مصرف را در پایین ترین حالت موجود نگاه دارد بنابراین اگر اتفاق جدیدی در زندگی ما رخ دهد یعنی تغییر ،مغز ما از مصرف بهینه در می آید و شروع به فعالیت می کند و مغز به زحمت می افتد.

در این فعالیت های مغز بعد ازمدتی کارهای جدید را به صورت عادی در می آورد که انرژی خودش را باز به حداقل برساند و این همان دلیلی است که ما نمی خواهیم تغییر کنیم پس آگاه شده ایم که این کار مغز است و نمی گذارد ما تغییر و یا ریسک کنیم.

 

باور و نگرش ما نسبت به افکار مزاحم بسیار هائز اهمیت هستند که در گذشته چه آموزشهایی در مورد افکار مزاحم دیده ایم.

رسیدن به آرامش باعث رها شدن از گفتگوهای اضافی مغز می‌شود که بسیاری از انرژی ما را در طی روز و شب  می‌گیرد و فرصت فکر کردن، فرصت تصمیم‌گیری ‌وانتخاب‌های سالم را از ما می‌گیرد .نشخوار ذهنی و افکار مزاحم باید باشند واشتباه رایج همین است که از آنها فرار میکنیم و سعی می کنیم با آنها مبارزه کنیم.
به این فکر کنید و تصورش کنید که اگر ما گفتگوی درونی مان کاهش یابد چقدر شاداب‌تر و پرانرژی‌تر خواهیم شد. البته در این زمینه تمریناتی برای شما خواهم گذاشت که با انجام دادنش معجزه آن را خواهید دید.

 

 

 

مغز قدیم ما فقط دو رفتار بلد هست!  مبارزه و فرار

 

مبارزه : یعنی بحث کردن با خودمان و  جنگ کردن و به همه چیز گیر دادن البته هم مثبت و هم منفی

دومین کار سرزنش خودمان است که دائما می گوییم این چه کاری بود من انجام دادم، این چه رفتاری بود…. و دائما خودمان را سرزنش می کنیم

سومین کاری مسئولیت چیزهایی که به ما مربوط نیست رامی پذیریم و همه اینها در مغز ما اتفاق میفتد. هر چقدر با افکارمان می جنگیم،مغز ما قوی تر می شود و افکار منفی تر و قوی تری برای تخریب ما می فرستد.بنابراین با افکار منفی نجنگیم.

فرار : از موقعیت اجتناب می کنیم و از پذیرفتن آن فرار می کنیم.ترس باعث این اتفاق می شود مثل ترس از مریضی که از آن فرار می کنیم و جالب اینجاست که تحقیقات نشان داده است که هر چقدر از چیزی فرار می کنیم آن را به سمت خودمان جذب می کنیم.

کارهای غیر مهم انجام می دهیم مثل رفتن به صفحات مجازی برای وقت تلف کردن و کارهای غیر اخلاقی برای رهایی از افکار مزاحم.

 

با افکار مزاحم نجنگیم و یا از آنها فرار نکنیم که این رفتار انسانهای غارنشین است .آنها را ببینیم و به رسمیت بشناسیم سپس آنها را بپذیریم.

اولین راهکار افکار مزاحم را با ریتمی آهنگ وار در گوشه ای خلوت بخوانبم البته حتما مراقب باشید که خلوت باشد و گرنه احتمالا شما را به تیمارستان خواهند برد.

قبل از اینکه شما را به زمین بکوبد و پیروز میدان شود شما 5 ثانیه (قانون 5 ثانیه مل رابینز) وقت دارید که بتوانید این افکار را تشخیص دهید که مزاحم هستند .آگاهی بسیار به ما کمک می کند تا متوجه شویم آیا ارتباطمان با واقعیت برقرار است و یا سراغ تفکراتی که اصلا وجود خارجی ندارند رفته ایم.

به خودتان گیر ندهید که چرا من افکار مزاحم و منفی دارم طراحی مغز ما به این شکل بوده است و این از نسلهای گذشته به ما رسیده است چرا که اگر نمی ترسیدند و به همه چیز خوش بین بودند مسلما بیش تر از یک ساعت زنده نمی ماندند.

نوشتن افکار مزاحم باعث می شود آنها را دقیق تر ببینیم و آگاه شویم که بسیاری از آنها فقط از ترس های پنهان ما است و بسیاری از آنها حتی در بیرون واقعیت ندارند.

 

 

 

به اشتراک بگذارید